گیس طلا

دوقل متفکر به خاله گفته:  حالا من نمی دونم تعطیلات تابستونی برم شمال یا تهران یا اتریش

خاله بهش گفته:  اگه بری اتریش که زبان خارجی باید بلد باشی

گفته : نه، مگه شمال که رفتیم  زبان  خارجی لازم شد؟

رها منو پیچوند  رفته سفر،

 حالا زنگ زده با عذاب وجدان  و ابراز ندامت و اینا 

می گم :بی خیال بابا حالا خوش گذشت؟

 می گه : اره ولی یه خانمی بود تا سه  صبح  درباره خونه و ماشین و خرید هاش حرف زد  و نذاشت بخوابیم، 

بعد تا صبح با صندل ترق ترقی  راه رفت نذاشت بخوابیم ، 

بعد ساعت شش بیدارمون کرد  که من گشنمه و نذاشت بخوابیم

 آیا لازم است درباره نوع و شکل و اندازه نیش من در  هنگام شنیدن این جملات توضیح بدم؟

در حین بازی دوقلوها با یکدیگر، جینگول یکیشون درد می گیره، حالا فریاد زنان  و شاکی اصرار داره که جینگولش شکسته و باید گچ بگیرن( احتمالا به دلیل گچ گرفتگی دست مادرک) 

حالا از اون اصرار و از بقیه انکار که نه بابا سالمه نشکسته، اونم گریه که : نه  دیگه تکون نمی خوره و شکسته

سرانجام وقتی  که  داداشش این سوالو مطرح می کنه که : حالا اگه گچش بگیرن 

تو چطوری جیش می کنی؟ 

سر در گریبان تعمق فرو برده و بی خیال ماجرا می شه

می گفت پیرمرد قبل از مرگ وصیت کرده پسرها بیش از یکبار در شالیزار برنج نکارند، پسرها دوباره و سه باره چنین می کنند و هر بار چنان سمی می زنند که 

حتی قورباغه ها و لاک پشت ها هم می  میرند... 

نتیجه گیری اخلاقی اینکه : به جای وصیت در تربیت فرزندان دقت کنید!

بعد از اینکه همسایه اون مجمعه را آورد که عکسش را در اینستاگرام گذاشتم، حالا دغدغه ام این بود که داخل او همه ظرف چی بذارم  وقتی می خوام پسشون بدم، در بین انواع پیشنهادات دوستان،  یکی خیلی منو خندوند

: یک قطعه شعر از گارسیا لورکا بنویس رو کاغذ بذار تو قابلمه! 

تو اینستا گرام عکس از لاله های زرد گذاشتم و نوشتم که به قرعان مجید اینا پارسال قرمز بودن

کامنت گذاشته:  به گریگوری مندل  و نخود فرنگی هایش هم قسم بخورید ما باور می کنیم

تبصره:برای درک طنز جمله اش لازمه بگم مندل پدر علم ژنتیک بود؟

مادرک بهتر است و این دست شکستگی تنها حسنی که داشت اینکه   جن از تنش رفت بیرون گیس طلا...